عنوان محصول: پاورپوینت تفسير صدرالمتالهين
پاورپوینت تفسير صدرالمتالهين
بخشی از متن پاورپوینت تفسير صدرالمتالهين :
تفسیر القرآن الکریم (ملاصدرا)
تفسیر القرآن الکریم اثر صدرالمتالهین فیلسوف بزرگ جهان اسلام و صاحب مکتب فلسفی حکمت متعالیه است. وی در تفسیر القرآن الکریم به نکته سنجیهای ژرفنگرانه به لطایف قرآن میپردازد و در سراسر تفسیر, اشارات عرشی و فیوضات ربانی و نکات عرفانی را مطرح میکند و متناسب با روند تفسیر, به این موضوعات میپردازد.
ملاصدرا تفسیر خود را بر پایه تابش نور معرفت به دل بنا نهاده و از اشراقات ربانی کسب فیض نموده است؛ لذا جنبه خاص الخاصی دارد و درک آن مخصوص سالکان راه حقیقت است و اغیار از آن بی بهرهاند.
فهرست مندرجات
1 - معرفی اجمالی مؤلف2 - ویژگی تفسیر
2.1 - استدلالات فلسفی
2.2 - استخراج نکتهها و ظرافتها
2.3 - استفاده از مطالب ضعیف و تقلیدگونه
3 - جنبه ادبی
4 - منابع تفسیر
5 - روایات مورد استناد
6 - پانویس
7 - منبع
معرفی اجمالی مؤلف
صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی معروف به صدرالمتالهین, فیلسوف بزرگ جهان اسلام و صاحب مکتب فلسفی حکمت متعالیه؛ اولین کسی است که دو مشرب مشا و اشراق را به هم پیوند داد و از کسانی است که افزون بر اشتغال به تالیف و تعلیم فلسفه, با معارف قرآنی و حدیثی انس فراوان داشته و در شرح آیات قرآنی و احادیث معصومین (علیهمالسّلام) آثاری گرانبها از خود بر جای نهاده است.
وی در سال 979 در شیراز زاده شد و اوایل دوره جوانی را در آنجا گذراند. سپس عازم اصفهان گردید و از اساتیدی همچون شیخ بها الدین عاملی و میرداماد کسب فیض کرد و شاگردانی همچون فیض کاشانی در مکتب او تربیت یافتند. وی از اصفهان به قم آمد و در آنجا به کنج عزلت و اشتغال به عبادت و ریاضت روی آورد و در پایان, به سال 1050 در سفر حج و در بصره بدرود حیات گفت. (رحمهاللهعلیه).
وی علاوه بر اهتمام به مباحث فلسفی و حکمت, به شرح الحدیث و تفسیر علاقه بسیار داشت و در کنار کتب فلسفی و عرفانی, به شرح اصول کافی و تفسیر قرآن نیز پرداخت. در زمینه تفسیر بهطور ناپیوسته, سورههای حمد, بقره (تا آیه 65), نور, سجده, یس, واقعه, حدید, جمعه, طارق, اعلی, زلزال و آیه الکرسی (در هفت مجلد) تفسیر کرده و گفتهاند بر تفسیر بیضاوی نیز حاشیه نوشته است.
ویژگی تفسیر
صدرالمتالهین بدانجهت که پایهگذار مکتب حکمت متعالیه بوده و در جمع بین اشراق و استدلال, عرفان و فلسفه و ذوق و عقل, بسیار کوشیده است. یکی از منابع مهم فهم و پرده برداشتن از معانی قرآن را عقل میداند و با همین روش و نکته سنجیهای ژرفنگرانه به لطایف قرآن میپردازد و در سراسر تفسیر, اشارات عرشی و فیوضات ربانی و نکات عرفانی را مطرح میکند و متناسب با روند تفسیر, به این موضوعات میپردازد.
وی با اصرار و ابرام میخواهد از چشمه زلال اشراقات ملکوتی که بر جان و دل او تابیده و بر اثر مجاهدات نفسانی و دروننگری برایش حاصل گشته است, مشتاقان راه حقیقت را سیراب کند و به سر منزل مقصود برساند.
در مقدمه تفسیر سوره اعلی چنین میگوید:
آنچه در پیشرو دارید, مطالبی است برگرفته از نکات قرآنی؛ که بر ذوق و شوق عرفانی استوار است و دیدگاههای باریک و ظریفی است که بر کشف و شهود روحانی بنا نهاده شده است. نمایشی از ذوق و شوق سرشاری است که به سالکان راه حقیقت و قاصدان صعود به ملکوت اعلا دست میدهد؛ افاضاتی است که بر دل این کمترین بندگان درگاه احدیت, تابیده و از فیوضات پروردگار صاحب جود و کرم سرشار گردیده است.
آن را برای کسانی مینویسم که حیات عقلانی, شنوایی باطنی, صفای درونی و دید معنوی دارند؛ و آن را از مرده دلان و اصحاب القبور دریغ داشته, ناشنوایان و کور دلان را نیز, که همچون چهار پایان و بهایم در وادی حیرت سرگردانند و در زندگی زوال پذیر غوطه ورند, محروم ساختم.
کنایه از آنکه مطالب آورده شده در این تفسیر, فیوضات ملکوتی است که از ملأ اعلی بر او افاضه شده و زندهدلان از آن بهرهمند و مرده دلان بی بهرهاند.
این بیان, بهخوبی میرساند که تفسیر خود را بر پایه تابش نور معرفت به دل بنا نهاده و از اشراقات ربانی کسب فیض نموده است؛ لذا جنبه خاص الخاصی دارد و درک آن مخصوص سالکان راه حقیقت است و اغیار از آن بی بهرهاند.
استدلالات فلسفی
آنچه در گفتار وی آمد, حاکی از مفاهیم و معارف سرشاری است که از ذوق عرفانی و شوق باطنی وی نشات گرفته و از راه اشراقات ملکوتی بر وی افاضه گردیده است. گرچه با مراجعه به تفسیر او, آمیختهای از عرفان و برهان و بهرهگیری از استدلال و اشراق (هر دو) مشاهده میشود, شیوه ذوق عرفانی صرف را بهکار نگرفته و همان ملاصدرای صاحب اسفار است که اینبار در تفسیر جلوهگر شده است؛ لذا آنچه برازنده این تفسیر است همان عنوان تفسیر فلسفی است که گاه در آن به مطالب عرفانی نیز پرداخته شده است.
از جمله, در ذیل آیه (والسما و الطارق)
[1] طارق/سوره86, آیه1.
علت آن را که خداوند به این دو پدیده طبیعی قسم یاد کرده چنین میآورد: زیرا شواهد و دلایل آشکارا و پنهان موجود در این دو پدیده, بر اثبات ذات واجب الوجود, بسیار است. آنگاه مساله جسمیت و ترکیب و حدوث و تغییر و حرکت آنها را مطرح میکند و از این راه دلالت آنها را بر ذات حق و صفات جلال و جمال, بهاثبات میرساند و به تفصیل از آن سخن میراند.در پایان, تحت عنوان لمعه اشراقیه میافزاید: شاید مقصود از سما سما عالم صغیر و اشاره بهسر آدمی باشد؛ زیرا مجمع انوار قوای ظاهری است و طارق اشاره به نفس ناطقه است؛ و شاید سما به نفس ناطقه اشارت باشد؛ بدان سبب محل واردات غیبی است.
در ذیل آیه (ان کل نفس لما علیها حافظ)
[2] طارق/سوره86, آیه3.
تحت عنوان هدایه عقلیه میگوید: هر که در ذات انسان تامل کند, در مییابد که هر یک از نفوس انسانی, نگهدارندهای به نام عقل دارد؛ و او فرشتهای از فرشتگان مقرب الهی است. وی در اثبات اینمطلب, به مساله تجرد نفس میپردازد و به تفصیل از آن سخن میگوید و به شیوه فلاسفه, برهان میآورد. همچنین به مراتب کمالی نفس و استعداد هیولانی آن میپردازد و به مساله عقل مستفاد خاتمه مییابد. پس از آن, به مساله عقل مجرد و صادر اول میپردازد و به قانون الواحد لا یصدر منه الا الواحد اشاره میکند.در ذیل آیه (سبح اسم ربک الاعلی)
[3] اعلی/سوره87, آیه1.
در شرح اسم میگوید: شاید مقصود, معلول اول باشد که فرشتهای مقدس و روحانی است ... عبارت آیه, جز این را نمیرساند و مطلوب در آیه همانا عقیده به آن است که فعل ربانی همان اسم الهی است که موجودی روحانی و مبرا از جسم و جسمانیات و مجرد از تحیّز و مکان است؛ زیرا صادر اول بایستی از وحدت بالفعل برخوردار باشد و در تاثیر, باید استقلال وجودی داشته باشد؛ و چیزی جز جوهر عقلی دارای چنین اوصافی نیست؛ زیرا جسم وحدت و: هیولا فعلیت ندارد. از این گذشته در آیه مبارکه (تبارک اسم ربک ذی الجلال والاکرام)[4] رحمان/سوره55, آیه78.
با عظمت از اسم, یاد شده است که دلیل دارا بودن عقل است و چیزی جز گوهر عقل نمیتواند باشد.از اینگونه استدلالات عقلانی (فلسفی صرف) در سراسر تفسیر وی فراوان بهچشم میخورد, و به آن, تنها جنبه فلسفی و احیانا کلامی میبخشد و در آن کمتر از ذوق و عرفان سخن رفته است. در این زمینه به همین مقدار بسنده میکنیم.
استخراج نکتهها و ظرافتها
این تفسیر, چون بر عمق نظر و دقت در اندیشه استوار است, نکات و دقایق ظریفی دارد که در خور اهمیت فراوان است. سوره و آیه و حتی جمله و عبارتی قرآنی نبوده که این شخصیت تیزبین و دانشمند نکته و ظرافتی را از آن بیرون نکشیده باشد؛ و این نکته, از ویژگیهای این تفسیر گرانقدر بهشمار میرود.
در ذیل آیه (الله الذی خلق السماوات والارض و ما بینهما فی سته ایام)
[5] سجده/سوره32, آیه4.
در تفسیر آیه (یساله من فی السماوات والارض کل یوم هو فی شان)[6] رحمان/سوره55, آیه29.
در رابطه با مساله بدا تحقیقی دارد که راه فهم آن را روشن ساخته است. میگوید: خداوند بر من منت نهاد تا تحقیقی را درباره این آیه ارائه کنم که شفابخش دردمندان و سیراب کننده تشنگان زلال حقیقتاند (او میافزاید) هر موجود زمانی, ناگزیر, بهتدریج حاصل (و حادث) میشود؛ از اینرو, مدت زمان بقای او, عین مدت زمان حدوث اوست؛ یعنی همواره به افاضه وجود نیاز دارد. پس هر موجودی در این جهان (چه در عالم علوی و چه در عالم سفلی) در تداوم وجودی خود, در دست آفرینش جدید است. چنانچه امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) فرموده است: لانه کل یوم فی شان من احداث بدیع لم یکن.[7] کلینی, محمد بن یعقوب, الکافی, ج1, ص141.
پس آنچه در آسمان و زمین است, پیوسته تقاضای افاضه دارند و هر دم, خداوند در حال آفرینش تازهای است؛ لذا آفرینش چیزی نبوده که تنها حالت حدوثی و یکجا داشته باشد و سپس خداوند از آفرینش فراغت یافته باشد؛ چنانچه یهود پنداشتهاند: ان الله قد فرغ من الامر. بنابراین, تمامی موجودات علوی و سفلی, به دلیل زمانی بودن و آفرینش تدریجی, سراسر مدت زمان بقای آنها, عین مدت زمان حدوث و انشای آنهاست.
صدرالمتالهین میگوید: این مدت شش روزه که در کلام الهی آمده, همان مدت زمان بقای آنهاست, که عین زمان انشا و ایجاد و حدوث آنهاست؛ و خداوند, آنجا که میفرماید: کل یوم هو فی شان به همین معنا اشاره میکند.
سپس به حدیث جف القلم بما هو کائن الی یوم القیامه (از روایات عامه است
[8] بخاری, محمد بن اسماعیل, صحیح بخاری, ج7, ص4, کتاب النکاح, باب 8.
[9] بخاری, محمد بن اسماعیل, صحیح بخاری, ج8, ص122, باب القدر, باب 2.
) میپردازد و میگوید: این حدیث, ناظر به جهان دیگر و ورای عالم طبیعت است که از زمان و حرکت عاری است و هر چه در این جهان است, پوستهای است که اگر آن را به دور افکنی, جهانی ثابت و استوار خواهی یافت که از حدوث و تجدد و حیّز زمان و مکان مبراست. اگر با چشم حقیقت بین, به همه موجودات بنگری, تمامی آنها را در حقیقت هستی از هرگونه زمان و مکان جدا خواهی یافت (و یوم تبدل الارض غیرالارض و السماوات)[10] ابراهیم/سوره14, آیه48.
و (والسماوات مطویات بیمینه)[11] زمر/سوره39, آیه67.
را آشکارا خواهی دید. سنایی میگوید:تا زمین دل آدمی زایست •••• خیمه روزگار بر پایست
آدمی چون نهاد سر در خواب •••• خیمه او شود گسسته طناب
[12] ملاصدرا, محمد صدرالدین, تفسیر ملاصدرا, ج6, ص33, ذیل تفسیر سوره الرحمن.
در ذیل آیه (یوم تبلی السرائر)
[13] طارق/سوره86, آیه9.
(پس از آنکه آیه را به عالم برزخ ناظر میداند و از آن با عنوان القیامه الوسطی یاد میکند) انسان را ساخته شده سه چیز میشمارد: جسم و نفس و روح.میگوید: جسم, از این عالم, نفس از عالم برزخ و روح از آخرت است. پس انسان بافته شده از این سه امر است که هر یک را از جهانی دریافت کرده است.
همچنین میگوید: مرگ, جسم را از آدمی جدا میسازد (و فزع ففزع من فی السماوات و من فی الارض)
[14] نمل/سوره27, آیه87.
نفس را از وی میستاند (و صعق و نفخ فی الصور فصعق من فی السماوات و من فی الارض)[15] زمر/سوره39, آیه68.
روح را فرا میخواند. پس هنگامی که خداوند بخواهد نفس و روح را به عالم برزخ انتقال دهد, با مرگ جسم او را از او میگیرد و نفس در عالم برزخ, با حواس و مشاعر برزخی به فعالیت خود ادامه میدهد؛ همانگونه که در خواب اتفاق میافتد؛ زیرا خواب برادر مرگ است؛ یعنی هماورد او و همانند اوست.سپس به حدیث ان ارواح المومنین و الشهدا فی حواصل طیور خضر او بیض, ترتع فی الجنه و تاوی الی قنادیل معلقه بالعرش (احادیث عامی است که مورد انکار شدید ائمه معصومین (علیهمالسّلام) قرار گرفتهاند.
[16] شیخ کلینی, محمد بن یعقوب, الکافی, ج3, ص244.
) اشاره میکند.آیه (یوم یات لاتکلم نفس الا باذنه فمنهم شقی و سعید فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق خالدین فیها ما دامت السماوات والارض)
[17] هود/سوره11, آیه107-105.
را مخصوص عالم برزخ گرفته است؛ زیرا مدت دوام آن, به دوام آسمانها و زمین وابسته است (که حالت تداوم ابدی ندارند) در صورتی که حیات اخروی ابدی است.فلاسفه عمر خود را بر باد داده و در تعقلات خویش تنها افکار و اندیشههای خود را به کارانداختهاند و در بیابان اندیشههای گوناگون گمراه شدهاند و هرگز اسکندر خردشان در ظلمات, به آب حیات دست نیافته است و به سرمنزل یقین نرسیدهاند.
اینان به این نیاندیشیدهاند که خداوند میفرماید: (الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور)؟
[18] بقره/سوره2, آیه257.
ای اندیشهور, چرا شیفته قاعده الواحد لایصدر عنه الا الواحد گشته و کلمه را از جایگاه خود تحریف کردهای؟ اگر به علم الاسما دست یافته بودی, هر آینه میدانستی که هر اسمی, مظهر قدرتی از قدرتهای الهی و صفتی از صفات باری تعالی است که هر کدام سر منشا آفریدهای در این جهان است.پس گرامی باد موضع اهل شریعت که سر تسلیم در مقابل خدا و رسول و بزرگان دین فرود آورده و گفتار آنان را با دل و جان پذیرفتهاند. آری, عقل آفریده خدا و حجت باطنی او در این جهان است؛ ولی صاحبنظران نباید تنها به فرآوردههای عقلی خویش بسنده کنند و دیگر انوار الهی را که در پرتو دین و شریعت میدرخشند, نادیده بگیرند. از اینرو, هر که فلکی را ثابت نمود و ملکی را در پس آن ندید و معقولی را پذیرفت و منقولی را نادیده گرفت, مانند کسی است که اعور (یک چشم) است و با یک دید به اشیا مینگرد و دجال صفت, حقایق را لوث میکند.
آری بایستی با دو چشم باز, به هستی نگریست؛ میان معقول و منقول پیوند داد و شرع و عقل را از یک سر منشا دانست؛ زیرا شرع, عقل ظاهری است؛ همانگونه که عقل, شرع باطنی است؛ و بر هر فلکی ملکی دائر است؛ اگر فلک را دارای عقل و اختیار دانستی, بدان که آن عقل, عقل ملک است و اوست که آن را تدبیر میکند؛ پس هر فلکی صورتی از عالم شهادت و ملکی از عالم غیب در پس خود دارد. اهل ایمان, تمامی آنچه را که براهین هندسی اثبات میکند, انکار نمیکنند ولی منکران شریعت, جهان غیب را که در پس پرده ظاهر نهفته است, انکار میکنند و اشتباه آنان از همینجا ناشی میشود.
[19] ملاصدرا, محمد صدرالدین, تفسیر ملاصدرا, ج2, ص31.
این سخن نغز از این حکیم فرزانه حکمتی جاودانه است.
از این قبیل نکتههای ظریف که از ذوق عرفانی و مقام علمی و عقلانی او حکایت دارد, در سراسر این تفسیر گرانقدر, فراوان به چشم میخورد و آن را انباشتهای از نکات و ظرائف نشان میدهد.
استفاده از مطالب ضعیف و تقلیدگونه
الجواد قد یکبوا؛ (مَثَلی است حاکی از آنکه اسب راهوار, گاه, سکندری میخورد؛ کنایه از لغزش نابهنگام و غیر منتظره برخی فرهیختگان است) مرحوم صدرالدین شیرازی در این تفسیر مطالبی آورده که از شان و منزلت علمی او دور است و تنها درخور کسانی است که تقلیدگونه, برخی ادعاهای عارف نماها را باور میکنند و همچون وحی منزل به جان و دل میسپارند که این امر شایسته حکیمی فرزانه مانند صدرالمتالهین نیست؛ ولی از باب آنکه بشر هر چه باشد بشر است و در معرض خطا و نسیان قرار دارد اینچنین فرهیختگان گاه دچار چنین اشتباهاتی میگردند. والعصمه لله.
مثلا درباره ذکر شریف لا اله الا الله مطلبی را از تفسیر کبیر فخر رازی و تفسیر نیشابوری (برگرفته از تفسیر کبیر فخر رازی) میآورد که از غرابت خالی نیست.
فخر رازی میگوید: ذکر شریفی را در برخی کتب یافتم؛ خواستم آن را در اینجا بیاورم (آن را در اینجا میآورم): یا هو, یا من لا هو الا هو, یا من لا اله الا هو, یا ازل, یا ابد, یا دهر, یا دیهار, یا دیهور, یا من هو الحی الذی لا یموت.
مرحوم صدرالدین شیرازی, از آن با عنوان و من نوادر الاذکار الشریفه الممدوحه فی کتب اصحاب القلوب یاد میکند. سپس از نیشابوری نقل میکند که: یکی از مشایخ, به من تلقین کرد که چنین ذکری بگویم: یا هو, یا من هو, یا من لا هو الا هو, یا من لا هو بلا هو الا هو. آنگاه گوید: فالاول: فنا عما سوی الله؛ والثانی: فنا فی الله؛ والثالث: فنا عما سوی الذات. و الرابع: فنا عن الفنا عما سوی الذات.
از تفسیر کبیر فخر رازی نیز چنین میآورد: و من لطائف هذا الفصل ان الشیخ الغزالی (رحمهاللهعلیه) کان یقول: لا اله الا الله, توحید العوام. و لا اله الا هو, توحید الخواص. و لا هو الا هو, توحید اخص الخواص. سپس به توجیه و تحقیق این گفتار میپردازد.
پیش از آن, درباره ذکر یاهو چنین میگوید: بهترین اذکار, ذکری است که از هرگونه درخواستی (چه به تصریح و چه به تلمیح) خالی باشد و تنها ثنا و ستایش حق تعالی باشد؛ از اینرو, اگر انسان خدا را با صفتی از صفات عالیه یاد کند, درخواست بهرهمند شدن از مظهریت آن صفت را دارد؛ مثلا اگر بگوید: یا کریم! بدین معن